نوشته شده توسط : asal

به او بگو ید دوستش دارم با صدایی آهسته آهسته تر از صدای بال پروانه ها

به او بگوید دوستش دارم با صدایی بلند بلندتر از صدای پرواز کبوتران عاشق

به او بگوید دوستش دارم با هیچ صدایی چون فریاد دوستت دارم نیاز به صدای بلند یا کوتاه ندارد

فریاد دوستت دارم را میتوان با تپش یک قلب به تمام جهانیان رساند

پس بگذار بدون هیچ شرمی بگویم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم..........



:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

فقط برای تو

 

در سکوت پر ابهام دل
یاد شیرین تو لانه می کند
چشمانم خیره به طاق
به یاد گذشته های دور
دارم از غصه می میرم
تمام شعرم بوی غم دارد
گلوی دلم را بریدی با ترحّم
نمی دانم کجایم
گویی گم شده ام
جایی هستم که هیچ جا نیست
جایی که درختانش بارشان نا امیدیست
نسیمش بوی غم
میوه هایش طعم درد
وای چه جاییست اینجا
ببین مرا کجا سفر دادی
به یک نا کجا آباد.
می خواهم رها شوم؛
پرواز کنم
ولی چگونه
با کدام امید
در این نا کجا آباد بی وفایی غوغا می کند
نه یک بار و نه صد بار
ترحمش می سوزاند دلم را هزار بار
تمام حرفها در قفس دل محبوس
چرا هیچ ندارم بگویم.
می خواهم به آتش کشم شب را
پر از مهر کنم دنیا را
با اتش عشق خود بسوزانم بی وفایی را
با قطره های اشک خود آب دهم درخت دل را
ولی باز تو را می بینم
همه چیز می رود از یاد
باز می شوم همان دیوانه
روزم را می کنی شب
امید می شود درد
تو چه هستی؛ تو چه هستی
عشق یا درد؛ که هر دم می کنم یادت
می شوم رسوا ز عالم.
هر چه هستی باش
می دانم مایه تسکینی
آرام بخش دل غمگینی
هر جا هستی بدان
به یادت هستم از ازل تا ابـــــــــــد.

158.gif11.gif



:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 


        افسوس

تنهای تنهایم,من,خلوت و اشک چندیست هم خانه ایم
امشب باز به رسم گذشته به آسمان می نگرم و با ستاره
همان ستاره که به یادت برگزیده ام سخن می گویم
اگر چه خسته و شکسته ام
 اما ...
ولی باز هم می ایستم تا اینبار نیز بشکند
قاصدکی می گذرد و یادت را دوباره به همراه می آورد و باز یکباره بغضم می شکندو دلم ...بیچاره دلم
 اینبار نیزدر خود می شکنم.
دلم می گیرد از اشکهایم که می ریزند
حرفهایم که نگفته می مانند
و از غم که از غصه هایم سنگین است و آماده باریدن
دیگر دارد یادم می رود نام او که برایش می بارم
همراه با اشکها می خندم
خنده ای تلخ
بر خود که چه معصومانه به دل بهانه گیرم دروغ می گویم و چه معصومانه تر باور می کند
و این آتشی است بر جانم
دیگر امشب جایی برای تبسم های دروغین نیست و  آشکارا هق هق می زنم
و می شنوند قاصدک ها و گل ها,  قاصدک بغضش را فرو می برد و می رود ...
گویی او نیز می خواهد برود نزد خدا تا برای دلم دعا کند 
و شبنم برقی می زند و از گل فرو می غلتد...
امشب بغضهایم بس سنگین اند و هق هق هایم دلتنگ بودنت
ولی افسوس که دیگر نیستی ...
و افسوس .

تقدیم به کسی که با رفتنش برج آرزوهایم را ویران ساخت و کلبه عشقم را بی نور کرد



:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

 
برای ارزوهایم كه میمیرند در باد....سكوتی میكنم سنگین تر از فریاد


 سکوت

روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم


داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم


تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی


آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی

سکوت قلبت و بشکن و برگرد، نزار این فاصله بیشتر از این شه


نمی خوام مثل گذشته که رفتی، دوباره آخر قصه همین شه

روزای سخته نبودن با تو، دور نبودنت و خط کشیدم


تازه م یفهمم اشتباهم این بود، چهره ی عشقم و اشتباه کشیدم


عشق تو دار و نداره دلم بود، اومدی دار و ندارم و بردی


بیا سکوتت و بشکن و برگرد، که هنوزم تو دل من نمردی

 



:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

 خلوتگاه

به خلوتگاه تنهاییت دوباره خواهم آمد،

و خواهم شکست.....

سکوت تنهاییت را و تو را با خود

به تجلی گاه روشنی می برم

به جایی که احساس آئینه قابل لمس باشد

به جایی که سکوت معنای همه ی حرفهای ناگفته است

به دوردستها

به دیاری که آدمها زیر سنگینی کوله بار خیانت

بی صدا ،نشوند.....

به دیاری که همه تن پوشی از صفا

به همراه دستاویزی از راستگویی به تن

کنند و در دشت وسیع صداقت همراه با رقص واژه ها

و با ترانه سکوت

به دلبری دلهای عاشق بروند

و از آنجا همگام با هم به دیار تو می آئیم .

تو ای تنها واژه معلوم ......

 



:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

دلتنگم...!!!
دلتنگ یک جرعه عشق !
من در این تاریکی پی نور میگردم...
پی خورشید پی عشق...
تا که شاید در این تاریکی شبه تیره تنهایی قلبم در میان پرتوهای نور عشق محو شود
اما افسوس...!
افسوس که شده ام تنها راهنمای تک تک سرابهای عشق و وصال در کویر تنهایی قلبم
دلم میگیرد...
از سردی دیوارهای تنگ و بی روح این اتاق
دلم میگیرد وقتی به دیوارهایی مینگرم که در این تنهایی ، تنها امیدی واهی به قلبم میبخشد
دیوارهایی که روی آنها تابلوی وصال دستانم را به دستانت کوبیده ام
تابلوهایی که سالهاست با نگاه به آنها تنهایی و بی کسی را در اتاقم سر کرده ام
حال وقتی دست به قلم میبرم ، قلم قرمز عشقم خون گریه میکند
از دردهایی که در این کویر بی کسی کشیده ام
تنهایی...!!!
تنها واژه مانوس با قلبم
متنفرم...
از تک تک آجرهای این اتاق سرد و بی روح که مرا در خود حبس کرده
خشت های یخی...
آجرهای زندان تنهایی و دوری من !!!
کاش گاهی از کنار دلم گذر میکردی...
تا گرمی عشقت یخهای تنهایی این اتاق را آب میکرد...
و زندان جداییم راویران میساخت
!!!!



:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد