نوشته شده توسط : asal

http://www.pic.iran-forum.ir/images/jm7gdtyt6z3fn9gpfpjr.jpg

به

بزرگی مهربانی ات ببخش كه اشكهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به

 ستاره جستجویت كردم. ولی نیافتمت.


از كهكشان دلسپردگی من خسته شدی كه تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟

مهتاب كهكشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام كه دلتنگی ام را ب

ه قاصدك سپردم و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم. روزها و

شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدك هم برنگشت. شاید او هم شیفته نگاه

مهربانت شد. باشد، اشكالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدك هم از من قبول

كنی ، خودش دنیایی است. كاش یاسهایی كه برایت پرپر شدند و به سویت

آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز كنند

كاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشكهای من بیندازد. نازنین ، ه

ر پرنده سفر كرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای كه می شكفد، نام تو را

بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام كن و لحظه های زرد و بی

صدای مرا تو آبی و ترانه باران كن

.

 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal




 




شب که می رسد

کتاب دلم را ورق می زنم

و روزهای بی تو بودن راشماره می کنم

ای کاش مثل قاصدک

عاشق بودی...

و احوال دلم را می پرسیدی...!



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 818
|
امتیاز مطلب : 146
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal


همیشه با تو
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است : « همیشه با تو »





:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 783
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

اگر می خواهی آب باشی

     باید اول قطره باشی

           قطره آبی پشت شیشه

                 تاب اگر آوردی

                        نلرزیدی اگر

                              حتم روزی دریا میشوی



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 748
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal


 

من به اندازه آن موج حضور

خوب دانم که گذر از من نیست

روز آخر

توی آن کوچه تنگ

گرچه بر لب

سخنت طعم خاموشی داشت

ولی از عمق دلت فهمیدم که مرا دوست داری

گرچه با طعنه به من فهماندی

که برو ثانیه ها رهگذرت

من دگر شمس نگاهت نیستم

ولی از دور به هر ثانیه ای

که مرا فوت حضورت می کرد

با نگاهی که ز بغض می لرزید

بر لبت ناله و آه جاری بود...

گفته بود آن پسر همسایه

که به هنگام غروب

آن زمان که نفس شب داغ است

روی بام

رو به خدا می ایستی

زیر لب زمزمه ای گریان است

که خدایا برسان ناجی من

که ببینم رخ چو مهتابش

ز دلم باز کنم پر پرواز سخن

پس بگیرم همه ثانیه ها را

که به او بخشیدم

که به تنهایی خود چشم دوزد

من به هر لحظه ی او محتاجم ...

چه سوال سختی در دلم هر روز است

تو مرا از عمق دلت دوست داشتی

پس چرا بودن من را ز دلت میراندی؟



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 188
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal


 

تو آرام باش


بگذارمن طوفانی بمانم

 

بدان خود کرده را تدبیر نیست

 

تو آرام باش

 

nemidoni_copy.jpg


من می سوزم


روشنایت از من باشد

 

تو آرام باش


من می میرم

 


سکوت خلوت لحظه ها رابا مردنم  می سازم

 

تو آرام باش


کنار همه نبودن هایت من می مانم


تو آرام باش


:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

شیشه ی پنجره را باران شست

 

از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست...؟

 

چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست

 

گریه در خلوت دل ننگ که نیست

 

چه بگویم با تو؟

 

که سحرگه دل من

 

باز از دست تو ای رفته ز دست

 

سخت در سینه به تنگ آمده بود



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 688
|
امتیاز مطلب : 215
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

http://up.iranblog.com/Files0/382e864d55484dd88f29.jpg


هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه

ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه

اینجا یكی از حس شب احساس وحشت می كنه

هرروز از فكر سقوط با كوه صحبت می كنه

جایی كه من تنها شدم شب قبله گاه آخره

اینجا تو این قطب سكوت كابوس طولانی تره

من ماه میبینم هنوز این كور سوی روشنو

اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه

ای ترس تنهای من اینجا چراغی روشنه

اینجا یكی از حس شب احساس وحشت می كنه

هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت می كنه



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

عکس های منتخب رمانتیک و زیبا
 

بیا ای محبوب من

و امشب را، فقط امشب ...

برای خاطر آن لحظه های درد

کنار بستر تاریک من

شب زنده داری کن

که من امشب برای حرمت عشقی که تنها شد

برایت قصه ها دارم

تو امشب آخرین اشکم

به روی گونه می بینی

و امشب آخرین اندوه من مهمان توست

بیا ای مهربان من

و امشب را کنار بستر تاریک من

شب زنده داری کن

چه شبهایی که من تا صبح

برایت گریه می کردم

و اندوهم همیشه

میهمان گوشه و سقف اتاقم بود

قلم بر روی کاغذ

لغزشی دشوار می پیمود

که من در وصف چشمانت

کلامی سهل بنویسم

درون شعر های من

همیشه نام و یاد تو بود

درون قصه های من

همیشه رویای محال من بودی

ولی امشب کنار آخرین عکست

تمام شعرهایم را به باران می سپارم من

درون قصه هایم ، تنهاییم را

به خواب خواهم برد

و دیگر شعرهایم بوی تنهاییم دارد

ببخش ای خاکی ِ خسته

اگر امشب به میل من

کنارم تا سحر بیدار ماندی

برای آخرین شب هم

ز چشمت عذر می خواهم

که امشب میزبان رنج من گشتی



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 673
|
امتیاز مطلب : 200
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal



تو به شفافی شبنم روی برگا

 
من مثل یه برگ زردی که میفته از درختا


تو مثل طراوت گلای نرگس روی قلبم


من نوشتم بی تو هرگز


بین من و تو فاصله غوغا می کنه


یاد حرفای قشنگت منو رها نمی کنه


تو منو گذاشتی رفتی توی روزگار وحشی


توی کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی


 تو مثل ستاره ای که توی شب های سیاهم می درخشی


 و می شی جون پناهم


تو مثل طراوت گلای پونه چرا رفتی از برم ای دیوونه

تو مثل یه تیکه ابری توی آسمون آبی پاک و ساده


 مثل رویا مثل خوابی


 بگو یک بار آره یک بار بر می گردی


 یا هنوزم بی تفاوت یخ و سردی

بین من و تو فاصله غوغا می کنه


یاد حرفای قشنگت منو رها نمی کنه


 تو منو گذاشتی رفتی توی روزگار وحشی


 توی کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی

 



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 369
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

نیازی به این همه ابر نیست!

 

برای اینکه خیس باران بشوی،

 

فقط کافیست کمی درهوای من قدم بزنی!



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 577
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

همیشه حرف های قشنگت را پس انداز می کردم
حالا که رفته ای می خواهم با شکستن قلک عشق
جوانی از دست رفته ام را به خود باز گردانم


:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

دیگر تو را رنگ نمی زنم ای قلب من
 
ترک هایت از پس رنگ ، بیشمار پیداست

بگذار ببینند که با تو چه کرده اند



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 
17 بهمن 89 - 23:24


ثانیه ها را می شمارم
به کدام ثانیه می آیی
بگو ساعت در همان لحظه بایستد
تا تو را سیر تماشا کنم



:: موضوعات مرتبط: تنهایی , ,
:: بازدید از این مطلب : 375
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

می خواهم ببینمت

چشمهایم را می بندم

یک ، دو ، سه

نگاهت چه زیباست رویای من

بگذار، بگذار

لطافت شاعرانه را از میان گیسوانت لمس کنم

بگذار با نوازش سیمای فروزانت

تمام خوشبختی را در میان کوچه های قلبم همچون سیلی به جریان بیاندازم

بگذار سیر ببینمت

بگذار سیر ببینمت

چشمانت تمام کابوسهای مرا ریز ریز می کند

گرمای دستانت سرمای زمستانی را پوچ می کند

نبض قلبم را دیده ای

لرزش دستانم را دیده ای

 

 

بغض خفته ی گلویم را دیده ای

مدام می گویند به فریادم برس ای عشق من
 



:: بازدید از این مطلب : 301
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد ولی یاران نمی دانند

 که من دریایی از دردم به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم .



:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

deli-khaham.jpg



:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

با توام ای لنگر تسکین! ای تکانهای دل!

 ای آرامش ساحل! با توام ای نور! ای منشور!

ای تمام طیفهای آفتابی! ای کبود ارغوانی! ای بنفشابی!

با توام ای شور ای دلشوره شیرین! با توام ای شادی غمگین! با توام ای غم!

غم مبهم! ای نمی دانم! هر چه هستی باش اما کاش.... نه!

جز اینم آرزویم نیست! ....



:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

**منتظر نباش از تو دل ببرم**



منتظر نباش
كه شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده ، دل بریده ام !
كه عزیز بارانی ام را
در جاده ای جا گذاشتم یا در آسمان ،
به ستاره ی دیگری سلام كردم
توقعی از تو ندارم اگر دوست نداری
درهمان دامنه ی دور دریا بمان هر جور تو راحتی ...
باران زده من
همین سو سوی تو از آن سوی پرده ی دوری
برای روشن كردن اتاق تنهاییم كافیست
من كه این جا كاری نمی كنم فقط
گهگاه دوست داشتنت را در دفترم حك می كنم ...
همین این كار هم كه نور نمی خواهد
می دانم كه به حرفهایم می خندی
حالا هنوز هم وقتی به تو فكر می كنم
باران می بارد



:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal


 





کاش غم
همه اش زانو نبود ...

گاه آغوش می شد
تا گرما بیاورد

گاه شانه
تا خستگیت را پناه شود

گاه دست
تا اشک هایت را پاک کند

آرام

آرام

آرام . . .


:: بازدید از این مطلب : 414
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

به او بگو ید دوستش دارم با صدایی آهسته آهسته تر از صدای بال پروانه ها

به او بگوید دوستش دارم با صدایی بلند بلندتر از صدای پرواز کبوتران عاشق

به او بگوید دوستش دارم با هیچ صدایی چون فریاد دوستت دارم نیاز به صدای بلند یا کوتاه ندارد

فریاد دوستت دارم را میتوان با تپش یک قلب به تمام جهانیان رساند

پس بگذار بدون هیچ شرمی بگویم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم..........



:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

فقط برای تو

 

در سکوت پر ابهام دل
یاد شیرین تو لانه می کند
چشمانم خیره به طاق
به یاد گذشته های دور
دارم از غصه می میرم
تمام شعرم بوی غم دارد
گلوی دلم را بریدی با ترحّم
نمی دانم کجایم
گویی گم شده ام
جایی هستم که هیچ جا نیست
جایی که درختانش بارشان نا امیدیست
نسیمش بوی غم
میوه هایش طعم درد
وای چه جاییست اینجا
ببین مرا کجا سفر دادی
به یک نا کجا آباد.
می خواهم رها شوم؛
پرواز کنم
ولی چگونه
با کدام امید
در این نا کجا آباد بی وفایی غوغا می کند
نه یک بار و نه صد بار
ترحمش می سوزاند دلم را هزار بار
تمام حرفها در قفس دل محبوس
چرا هیچ ندارم بگویم.
می خواهم به آتش کشم شب را
پر از مهر کنم دنیا را
با اتش عشق خود بسوزانم بی وفایی را
با قطره های اشک خود آب دهم درخت دل را
ولی باز تو را می بینم
همه چیز می رود از یاد
باز می شوم همان دیوانه
روزم را می کنی شب
امید می شود درد
تو چه هستی؛ تو چه هستی
عشق یا درد؛ که هر دم می کنم یادت
می شوم رسوا ز عالم.
هر چه هستی باش
می دانم مایه تسکینی
آرام بخش دل غمگینی
هر جا هستی بدان
به یادت هستم از ازل تا ابـــــــــــد.

158.gif11.gif



:: بازدید از این مطلب : 532
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 


        افسوس

تنهای تنهایم,من,خلوت و اشک چندیست هم خانه ایم
امشب باز به رسم گذشته به آسمان می نگرم و با ستاره
همان ستاره که به یادت برگزیده ام سخن می گویم
اگر چه خسته و شکسته ام
 اما ...
ولی باز هم می ایستم تا اینبار نیز بشکند
قاصدکی می گذرد و یادت را دوباره به همراه می آورد و باز یکباره بغضم می شکندو دلم ...بیچاره دلم
 اینبار نیزدر خود می شکنم.
دلم می گیرد از اشکهایم که می ریزند
حرفهایم که نگفته می مانند
و از غم که از غصه هایم سنگین است و آماده باریدن
دیگر دارد یادم می رود نام او که برایش می بارم
همراه با اشکها می خندم
خنده ای تلخ
بر خود که چه معصومانه به دل بهانه گیرم دروغ می گویم و چه معصومانه تر باور می کند
و این آتشی است بر جانم
دیگر امشب جایی برای تبسم های دروغین نیست و  آشکارا هق هق می زنم
و می شنوند قاصدک ها و گل ها,  قاصدک بغضش را فرو می برد و می رود ...
گویی او نیز می خواهد برود نزد خدا تا برای دلم دعا کند 
و شبنم برقی می زند و از گل فرو می غلتد...
امشب بغضهایم بس سنگین اند و هق هق هایم دلتنگ بودنت
ولی افسوس که دیگر نیستی ...
و افسوس .

تقدیم به کسی که با رفتنش برج آرزوهایم را ویران ساخت و کلبه عشقم را بی نور کرد



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

 
برای ارزوهایم كه میمیرند در باد....سكوتی میكنم سنگین تر از فریاد


 سکوت

روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم


داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم


تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی


آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی

سکوت قلبت و بشکن و برگرد، نزار این فاصله بیشتر از این شه


نمی خوام مثل گذشته که رفتی، دوباره آخر قصه همین شه

روزای سخته نبودن با تو، دور نبودنت و خط کشیدم


تازه م یفهمم اشتباهم این بود، چهره ی عشقم و اشتباه کشیدم


عشق تو دار و نداره دلم بود، اومدی دار و ندارم و بردی


بیا سکوتت و بشکن و برگرد، که هنوزم تو دل من نمردی

 



:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : جمعه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

 

 خلوتگاه

به خلوتگاه تنهاییت دوباره خواهم آمد،

و خواهم شکست.....

سکوت تنهاییت را و تو را با خود

به تجلی گاه روشنی می برم

به جایی که احساس آئینه قابل لمس باشد

به جایی که سکوت معنای همه ی حرفهای ناگفته است

به دوردستها

به دیاری که آدمها زیر سنگینی کوله بار خیانت

بی صدا ،نشوند.....

به دیاری که همه تن پوشی از صفا

به همراه دستاویزی از راستگویی به تن

کنند و در دشت وسیع صداقت همراه با رقص واژه ها

و با ترانه سکوت

به دلبری دلهای عاشق بروند

و از آنجا همگام با هم به دیار تو می آئیم .

تو ای تنها واژه معلوم ......

 



:: بازدید از این مطلب : 535
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asal

دلتنگم...!!!
دلتنگ یک جرعه عشق !
من در این تاریکی پی نور میگردم...
پی خورشید پی عشق...
تا که شاید در این تاریکی شبه تیره تنهایی قلبم در میان پرتوهای نور عشق محو شود
اما افسوس...!
افسوس که شده ام تنها راهنمای تک تک سرابهای عشق و وصال در کویر تنهایی قلبم
دلم میگیرد...
از سردی دیوارهای تنگ و بی روح این اتاق
دلم میگیرد وقتی به دیوارهایی مینگرم که در این تنهایی ، تنها امیدی واهی به قلبم میبخشد
دیوارهایی که روی آنها تابلوی وصال دستانم را به دستانت کوبیده ام
تابلوهایی که سالهاست با نگاه به آنها تنهایی و بی کسی را در اتاقم سر کرده ام
حال وقتی دست به قلم میبرم ، قلم قرمز عشقم خون گریه میکند
از دردهایی که در این کویر بی کسی کشیده ام
تنهایی...!!!
تنها واژه مانوس با قلبم
متنفرم...
از تک تک آجرهای این اتاق سرد و بی روح که مرا در خود حبس کرده
خشت های یخی...
آجرهای زندان تنهایی و دوری من !!!
کاش گاهی از کنار دلم گذر میکردی...
تا گرمی عشقت یخهای تنهایی این اتاق را آب میکرد...
و زندان جداییم راویران میساخت
!!!!



:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد